پیامبر اکرم (ص) فرمودند: آدمی تعجّب می کند از وفور ایمان مردم آخرالزّمان که پیامبری را ندیدند و امام آسمانی را زیارت نکردند و تنها ایمان به سطوری می آورند که بر روی کتابهای باقیمانده از وحی و کلمات معصومین نقش بسته است واقعه

واقعه

هنگامی که فتنه ها مانند پاره ای از شب ظلمانی شما را فراگرفت بر شما باد به همراهی با قرآن

 

زن لوط و زن نوح

قرآن كریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین كرده ومى‏فرماید:

ضرب الله مثلا للذین كفروا امراة نوح و امراة لوط كانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین (1)

خدا براى كسانى كه كافر شدند زن نوح ولوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند وبه آنها خیانت كردند وكارى از دست‏شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.

در این جا خداوند نمى‏فرماید

«ضرب الله مثلا لللاتی كفرن‏»

ونمى‏فرماید

«ضرب الله مثلا للنساء الكافرات‏»

نمى‏گوید خدا نمونه زنان بد را ذكر كرد، بلكه مى‏گوید نمونه مردم كافر را ذكر كرد. ضرب الله مثلا للذین كفروا نه «للنساء» ونه «لللاتی كفرن‏» بنابراین معلوم مى‏شود این «للذین كفروا» به معناى مردان كافر نیست‏بلكه به معناى مردم تبهكار وبزهكار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مكتبى، اعتقادى وفرهنگى است، ولذا ذات اقدس اله به ما فرمود:

لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتكم (2)

خیانت نكنید به خدا ورسول وخیانت نكنید به امانت‏هایتان.

به پیامبر خیانت كردن، یعنى، با دین او بد رفتارى كردن. در اینجا كه فرمود: زن لوط وزن نوح به این دو پیامبر كه یكى از آنها پیامبر اولواالعزم است ودیگرى حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت كردند، یعنى مكتبشان را نپذیرفتند، واینها نمونه مردم تبهكار وكافرند.

بنابراین معلوم مى‏شود كه اگر سخن از «الذین‏» و «امنوا» ومانند آن است‏بنابر فرهنگ محاوره، منظور مردم هستند، نه مردان. ودر همین آیه هم كه فرمود قیل ادخلا النار مع الداخلین اگرچه «ادخلا» همانطورى كه تثنیه مذكر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این كه «داخلین‏» را به صورت جمع مذكر سالم ذكر كرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.

زن فرعون

قرآن كریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذكر مى‏كند، زنان با فضیلتى كه ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏شمارد ودرباره آنها چنین مى‏فرماید:

و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین (3)

براى كسانى كه ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت‏براى من خانه‏اى بساز ومرا از فرعون وكردارش نجات بخش ومرا از دست مردم ستمگر برهان.

تعبیر قرآن در آیه این نیست كه: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلكه مى‏فرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است وجامعه برین از این زن الگو مى‏گیرد، نه این كه فقط زنان باید از او درس بگیرند.

ذات اقدس اله در این آیه نیز نمى‏فرماید:

«و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراة فرعون‏»

بلكه مى‏فرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است

و ضرب الله مثلا للذین امنوا

امراة فرعون یك چنین زنى در خانه‏اى زندگى مى‏كرد كه صاحب آن خانه ادعاى:

انا ربكم الاعلى (4)

پروردگار بزرگتر شما منم.

داشت و شعار:

ما علمت لكم من اله غیری (5)

براى شما خدایى غیر از خودم نمى‏شناسم.

در سر مى‏پروراند وادعاى انحصار مى‏نمود. ذات اقدس اله در قرآن كریم به صورت حصر مى‏فرماید:

سبح اسم ربك الاعلى (6)

تسبیح كن نام پروردگار والاى خود را.

كلمه اعلى مفهومى است كه حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان اعلى نمى‏توانند یافت‏شوند، فرعون نیز با گفتن این كلمه داعیه انحصار داشت واین اعلى بودن را ادعا مى‏كرد. او همانطورى كه ادعاى ربوبیت را داشت، مدعى توحید ربوبى هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمى‏گفت. او مى‏فت: نه تنها من خدایم، بلكه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله‏» شعار «لا اله الا انا» را سر مى‏داد ودر چنین خانه‏اى بانویى نشات گرفت كه نمونه مردم متدین است.

قرآن در مقام ذكر فضائل این بانو مهمترین آنها را در بعد دعا مى‏داند كه در این دعا شش نكته مهم اخذ شده است.

علت این كه این بانو نمونه مردم خوب است‏به خاطر آن است كه در نیایشش به ذات اقدس اله عرض مى‏كند: اذ قالت رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة.

این زن در كنار خدا، بهشت را مى‏طلبد. دیگران بهشت را مى‏طلبند، ودر دعاهایشان از خداوند:

جنات تجری من تحتها الانهار (7)

بهشت‏هایى كه از زیر آنها نهرها جارى است.

درخواست مى‏كنند، اما این بانو اول خدا را مى خواهد وبعد در كنار خدا، خانه طلب مى‏كند. نمى‏گوید «رب ابن لی بیتا فی الجنة‏» ونمى‏گوید «رب ابن لی بیتا عندك فی الجنة‏» بلكه مى‏گوید: رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة اول عند الله را ذكر مى‏كند بعد سخن از بهشت را به میان مى‏آورد. یعنى اگر سخن از:

«الجار ثم الدار» (8)

اول همسایه بعد منزل خود.

است، این بانو هم مى‏گوید: «الله ثم الجنة‏» البته جنتى كه عند الله باشد، با جنتى كه تجری من تحتها الانهار است تفاوت فراوان دارد.

در این نیایش ششگانه یا دعاى شش بعدى دو درخواست‏به تولى بر مى‏گردد یكى لقاء الله ودیگرى بهشت. یعنى یكى «جنة اللقاء» ودیگرى جنات تجری من تحتها الانهار وچهار خواسته دیگر هم به تبرى بر مى‏گردد:

1 - ونجنی من فرعون 2 - وعمله 3 - نجنی من القوم الظالمین 4 - و «اعمالهم‏» كه محذوف است.

آنجا كه مى‏فرماید نجنی من فرعون وعمله خواسته او این نیست كه: خدایا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممكن است كسى بگوید خدایا مرا از دست ظالم نجات بده ولى وقتى خود به قدرت رسید، دست‏به ظلم بیالاید. اما این بانو عرض مى‏كند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلكه از ستمكارى هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زیر بار شرك فرعون نروم وخود نیز داعیه ربوبیت در سر نپرورانم رب نجنی من فرعون وعمله. سپس مى‏گوید ونجنی من القوم الظالمین چون ممكن است كسى از فرعون برهد ولى به دام آل فرعون یا سایر ستمكاران بیفتد. لذا درخواست پنجم را عرض مى‏كند ونجنی من القوم الظالمین و «اعمالهم‏» به قرینه نجنی من فرعون وعمله حذف شده است وحذف در این‏گونه موارد جایز است.

بنابراین بانویى كه تا به این حد عالى مى‏فهمد ودر خواسته‏هایش تبرى وتولى داشته ومسائل اجتماعى وفردى را از ذات اقدس اله مسالت مى‏كند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه زنان است؟ یا به تعبیر قرآن كریم نمونه مردم جامعه است؟

مقام ویژه مریم علیها السلام نمونه چهارمى را كه قرآن بیان مى‏كند حضرت مریم است. خداوند پس از معرفى همسر فرعون به عنوان الگوى انسانهاى مؤمن در آیه بعد براى گرامیداشت مقام خاص مریم مى‏فرماید:

و مریم بنت عمران التی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدقت‏بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتین (9)

ومریم دختر عمران را، كه خود را پاكدامن نگاه داشت ودر او از روح خود دمیدم وسخنان پروردگار خود وكتابهاى او را تصدیق كرد واز عبادت پیشگان بود.

یعنى

«و ضرب الله مثلا للذین آمنوا مریم ابنت عمران‏»

وچون مقام مریم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اینها را یكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، برخلاف آن دو كافره كه در یكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، بر خلاف آن دو كافره كه در یك آیه ذكر شدند. حضرت مریم در اثر احصان، صیانت، عفت ودر اثر دریافت آن روح غیبى به جایى رسید كه صدقت‏بكلمات ربها وكتبه وكانت من القانتین گشت.

از این چهار نمونه سوره تحریم به خوبى بر مى‏آید كه نه مرد نمونه، نمونه مردان است ونه زن نمونه، نمونه زنان. ممكن است كشاورز نمونه، نمونه كشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولى انسان نمونه، نمونه همه انسانهاست واختصاصى به زن یا مرد ندارد.

پس در ارزیابى مقام وكمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش كرد. گرچه در تربیت مریم‏سلام الله علیها حضرت زكریا نیز نقش داشت لیكن این امر در مرحله نهایى بود نه در پیدایش ابتدایى، مادر این بانو لیاقت آن را داشت كه مادر پیغمبر بزاید وآن خضوع را داشت كه فرزندش را به معبد حق اهدا كند، واین كه ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، براى آن بود كه مى‏دانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.

خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد ومى‏دانست كه از عهده آن برنیامده وسرانجام رسوا خواهند شد واعطاى فضیلت‏به آنها فقط از باب:

معذرة الى ربكم (10)

واتمام حجت‏بود لذا به آنها فضیلت داد، ولى سمت وماموریت نداد. زیرا كسى كه در كار خود انحراف دارد، اگر ماموریت وسمتى پیدا كند به مبانى دین صدمه مى‏زند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سمت نداد. سامرى آدم كوچكى نبود او با چشم درونى‏خود اثر فرشته‏ها را دید وگفت:

بصرت بما لم یبصروا به (11)

من دیدم چیزى را كه توده ناظران ندیدند، ولى به جاى این كه از آن اثر فیض گرفته، وراه موسى وهارون را ادامه بدهد، وشاگردى آنها كند، گوساله پرستى را رواج داد. بلعم باعورا نیز، كسى بود كه طبق یك نقل ذات اقدس اله درباره او فرمود:

و اتل علیهم نبا الذی اتیناه ایاتنا فانسلخ منها (12)

خبر آن كس را كه آیات خود را به او تعلیم داده بودیم واز آن دور شد براى آنان بخوان.

ما یك قشر روشن، یك لباس فاخرى بر پیكر او پوشاندیم اما او از این پوست درآمد.

اینها نمونه‏هاى قرآنى است مبنى بر این كه خدا مى‏داند كه به چه كسى سمت‏بدهد، لذا فضیلت را مى‏دهد تا معلوم شود، كه عده‏اى عمدا فضیلت را به رذیلت تبدیل مى‏كنند. چون ذات اقدس اله از درون وبرون همگان باخبر است، هرگز به كسانى كه لاحقه سوء دارند سمت رسمى نمى‏دهد.

الله اعلم حیث‏یجعل رسالته (13)

ذات اقدس اله مى‏داند كه به چه كسى ماموریت‏بدهد. او نظیر بشرهاى عادى نیست كه به كسى ابلاغ بدهد، بعد كشف خلاف بشود، وبگوید: من كه درون‏بین نبودم. خداوند مت‏خلافت، رسالت، نبوت، امامت ورهبرى را به كسى كه از درون آنها مستحضر است ودرونى فاسد دارند نخواهد داد اما كسانى كه ذات اقدس اله مى‏داند، با حسن اختیارشان پایدار وپایبند هستند، اینها را مى‏پذیرد ومریم از این نمونه بود. بنابراین گرچه او در بدو پیدایش، كودكى بیش نبود اما معلوم بود كه اگر خدا به او فضیلت‏بدهد او در حفظش پایدار واستوار است. لذا در ابتداى زندگى، مادرى همچون زن عمران، سرپرستى او را به عهده داشت وبعد وقتى مى‏خواهد به نذر خود عمل كند، او را به معبد مى‏سپارد، واز آن به بعد است كه:

و كفلها زكریا (14)

خدا زكریا را كفیل او قرار داد.

یعنى «جعل الله سبحانه وتعالى لزكریا كفیلا لها»، «كفل‏» در این جمله دو مفعول گرفته است «مكفل‏» خدا است وخداى متعال مریم را در تحت‏سرپرستى زكریا علیه السلام كفالت نمود «وكفلها زكریا» نه «تكفلها زكریا» زكریا علیه السلام متكفل نشد مگر به وحى الهى. این چنین نبود كه قرعه خود به خود به نام زكریا علیه السلام بیفتد، لذا فرمود: اینها قرعه زدند وخیلى‏ها شیفته بودند كه این كودك را سرپرستى كنند:

و ما كنت لدیهم اذ یختصمون (15)

تو نزد آنان نبودى آنگاه كه مجادله داشتند.

وبنا را بر قرعه نهادند اما قرعه بنام مبارك زكریا علیه السلام خورد، به خواست‏خدا قرعه به نام او در آمد.

و ما كنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یكفل مریم (16)

تو نزد آنان نبودى آنگاه كه قرعه انداختند تا كدام یك مریم را كفالت كند.

خدا مى‏فرماید: ما طورى برنامه را تنظیم كردیم كه خود مكفل شویم وزكریا متكفل ومریم تحت كفالت‏باشد. واین در مرحله بقاء است كه پرورش ورشد اوست وگرنه در بدو پیدایش وتكونش، وظهور وهجرت او از رحم به دامن، در سایه تربیت آن بانو بود.

ارزیابى مقام مریم از نظر مفسرین

نكته‏اى كه در ارزیابى مقام حضرت مریم باید مورد توجه قرار گیرد این است كه قرآن كریم درباره تربیت مریم عذراء علیها السلام مى فرماید: هرگاه حضرت زكریا علیه السلام وارد مى‏شد روزى خاصى را در حضور آن بانو علیها السلام مى‏دید.

كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انى لك هذا قالت هو من عند الله یرزق من یشاء بغیر حساب (17)

هرگاه كه زكریا در محراب بر او وارد مى‏شد نزد او نوعى خوراكى مى‏یافت. گفت: اى مریم این از كجا براى تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست، كه خدا به هركس بخواهد بى‏شمار روزى دهد.

وهمچنین فرشتگان بامریم سخن مى‏گفتند وسخنان مریم را هم مى‏شنیدند بلكه مشافهتا و مشاهدتا گفتار را با شهود مى‏آمیختند، هم مریم آنها را مى‏دید وهم آنها را مرآى مریم قرار مى‏گرفتند. اینها تعبیرات بلندى است كه قرآن درباره مریم دارد.

ونیز در تبیین مقام والاى مریم مى‏فرماید:

و اذ قالت الملائكة یا مریم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمین یا مریم اقنتی لربك و اسجدی و اركعی مع الراكعین (18)

وهنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را برگزیده وپاك ساخته وتو را بر زنان جهان برترى داده است. اى مریم، عبادت خدا كن وسجده كن وباركوع كنندگان راكع باش.

یعنى فرشتگان فراوانى با این بانو سخن گفته، واو را از مقام اصطفایش با خبر كردند كه تو صفوة الله، مطهره ودر میان زنان عالم ممتازى، دائما به یاد حق باش، سجود، سجود وركوع را فراموش مكن واز اهل ركوع باش.

ونیز بشارت حضرت مسیح را به او دادند:

اذ قالت الملائكة یا مریم ان الله یبشرك بكلمة منه اسمه المسیح (19)

وهنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مریم خداوند تو را به كلمه‏اى از جانب خود كه نامش مسیح، عیسى بن مریم است مژده مى‏دهد.

اینها نمونه‏هایى از گفتگو وحضور فرشتگان در محضر مریم علیها السلام است. در تبیین این بخش از زندگى حضرت مریم علیها السلام گروهى از معتزله نظیر زمخشرى‏در كشاف راه تفریط پیموده وگمان كرده‏اند آن بانو نمى‏تواند به این مقام رسیده، واز كرامت‏برخوردار شود، وسخنان فرشته‏ها را بشنود، وبشارت «صفوه بودن‏» را از فرشته‏ها دریافت كند، ومژده مادر پیغمبر شدن را از آنها تلقى نماید، لذا گفته‏اند این همه فضائل كه نصیب مریم علیها السلام شده است‏یا به عنوان معجزه زكریا علیه السلام ویا به عنوان پیش درآمد اعجاز عیسى علیه السلام است، كه این را از نظر اصطلاح كلامى «ارهاص‏» مى‏گویند همانگونه كه قبل از قیامت‏یك سلسله امور خارق عادتى رخ مى‏دهد كه از آنها به عنوان «اشراط الساعة‏» تعبیر مى‏كنند، قبل از ظهور، یا میلاد یك پیامبر نیز، یك سلسله امور خارق عادتى رخ مى‏دهد كه اینها نشانه ظهور یك پیامبر الهى است ودر كتابهاى كلامى از این امور خارق عادت به عنوان ارهاص تعبیر شده است.

گروهى دیگر نظیر «قرطبى‏» -از مفسران معروف اهل سنت وهمفكران او راه افراط رفته ومعتقدند مریم داراى سمت نبوت بوده است، زیرا فرشتگان فراوانى بر او نازل شده واو را از وحى باخبر كرده‏اند واز راه الهام، مساله صفوه وطهارت او را به او اعلام نموده وبشارت مادر پیغمبر شدن را به او اعطا كرده‏اند وگفته‏اند: چون مریم علیها السلام وحى فرشته‏ها را تلقى كرده وفرشته‏ها بر او وارد شده وگفتگوى آنها از رتبه مشافهه به مشاهده رسیده، پس پیامبر است، زیرا گمان كرده‏اند فرشتگان بر هر كس نازل شوند و وحى بیاورند واو فرشته‏ها را ببیند، پیامبر است.

اما علماى امامیه كه در طریق قسط وعدل سیر مى‏كنند، بر این اعتقادند كه تمام این مقامات وكرامتها مربوط به خود مریم علیها السلام است‏یعنى وصف به حال موصوف است نه متعلق موصوف، ونباید اینها را به حساب اعجاز زكریا علیه السلام گذاشت، واز طرف دیگر، مریم به مقام رسالت ونبوت تشریعى نرسیده است. این دو مطلب را مفسران گرانقدر امامیه، به استناد ظواهر قرآنى، تبیین مى‏كنند.

اما مطلب اول كه همه این كرامتها تعلق به خود مریم علیها السلام دارد، به دلیل ظواهر قرآن است كه فرشته‏ها سخن گفتند، اما نه فقط به عنوان هاتف غیب وسروش نهان، بلكه براى او مشهود شدند. همچنانكه این خطابها ونداها گاهى به صورت تمثل هم تجلى كرده است چنانچه قرآن مى‏فرماید:

فتمثل لها بشرا سویا (20)

پس چون بشرى هماهنگ بر او نمایان شد.

آن فرشته گفت كه من از طرف حق آمده ومامورم كه به تو فرزندى عطا كنم.

قال انی رسول ربك لاهب لك غلاما زكیا (21)

ظاهر این آیات آن است كه خود مریم علیها السلام به تنهایى این مقامات را دریافت كرد واین مقام مریم علیها السلام بود كه باعث‏شد زكریا علیه السلام از خداى سبحان فرز دى طلب نماید:

هنالك دعا زكریا ربه (22)

این چنین نبود كه معجزه زكریا در مریم ظهور كرده باشد بلكه كرامت‏هاى مریم موجب آن شد كه زكریا از خدا یحیى را طلب كند وفرزند «رضیی‏» ازخداى سبحان مسالت نماید.

علاوه بر این كه سفارش به قنوت ودوام عبادت وخضوع مستمر، وسجود وركوع، نشانه مقام خود مریم علیها السلام است ونیز اوصافى كه ذات اقدس اله براى این بانو ذكر مى‏كند، نشانه آن است كه شخصیت‏خود مریم موجب شد تا فرشته‏ها را ببیند وبا آنها سخن بگوید وسخنان آنها را بشنود. لذا خداى سبحان از مریم به عنوان صدیقه یاد مى‏كند ومى‏فرماید:

و صدقت‏بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتین (23)

و امه صدیقة (24)

یعنى عیسى علیه السلام داراى مادرى بود كه سخنان غیب را تصدیق مى‏كرد، او نه تنها صادق بود بلكه از صدیقین به شمار مى‏آمد. واین صدیق بودن او، وصحه گذاشتن ذات اقدس اله بر این موضوع، نشانگر آن است كه همه این فضائل از آن خود اوست.

البته این كه زمخشرى وهمفكران او معتقدند این كرامتها به خاطر زكریا ویا به عنوان پیش درآمد معجزه حضرت مسیح بوده، نه براى آن است كه زن نمى‏تواند به این مقام برسد، بلكه براساس تفكر ناصواب معتزله، نه تنها زن بلكه هیچ مردى هم نمى‏تواند به مقام كرامت‏بار یابد، وتنها انبیا هستند كه مى‏توانند معجزه داشته باشند وغیر از انبیا كسى نمى‏تواند از كرامت‏برخوردار باشد خواه زن باشد یا مرد. واین سخن در جاى خود ابطال شده است، زیرا كرامت غیر از معجزه است. معجزه اختصاص به انبیا دارد ولى كرامت‏براى همه اولیاى الهى هست، با این توضیح كه، اگر خرق عادت با ادعاى نبوت همراه بوده وبا تحدى آمیخته باشد،این را معجزه مى‏گویند، وگرنه كرامت است.

كارى كه «مسیلمه كذاب‏» كرد خرق عادتى بود به عنوان اهانت وكارى كه مؤمنین غیر ولى دارند (وگاهى دعاى آنها مستجاب مى‏شود) به عنوان اعانت است وبراى اولیا بالاتر از اعانت، كرامت است وبراى انبیا، بالاتر از كرامت، اعجاز است.

نظریه‏اى راهم كه افراطى‏ها نظیر قرطبى وهمفكران او پنداشته‏اند، بر اساس یك قیاس منطقى است لیكن حد وسط در آن قیاس تكرار نشده ویا كلیت كبرى مخدوش است وچون قیاس، واجد شرایط انتاج منطقى نبوده، از این نظر دچار مغالطه شده‏اند.

بیان مغالطه این است كه: قرطبى در تفسیرش مى‏وید بر مریم علیها السلام وحى نازل شد، فرشته‏ها بر او فرود آمده وبا او سخن گفتند ومریم نیز آنان را مشاهده كرد وبا آنان سخن گفت وهركس كه وحى بر او نازل شود وسخنان فرشته‏ها را بشنود واز گفتار شفهى به شهودى برسد پیغمبر است، پس مریم علیها السلام پیغمبر است.

مقدمه اول این قیاس درست است، یعنى مریم علیها السلام نه تنها به صورت شفهى با فرشته‏ها سخن گفت‏بلكه مشهودا فرشته‏ها را دید وبراى او متمثل شدند. اما مقدمه دوم یعنى كبراى قیاس، كه مى‏گوید هركس فرشته را دید و وحى را تلقى كرد پیغمبر است، كلیت ندارد، زیرا پیامبر كسى است كه تنها با فرشتگان در مسائل جهان بینى ومعارف رابطه دارد وسخنان آنها را مى‏شنود و...، بلكه در مسائل تشریعى نیز ره‏آورد وحى را تلقى مى‏كند. شریعت را از فرشته‏ها دریافت مى‏گند ومسؤولیت رهبرى جامعه را به عهده مى‏گیرد واحكام مولوى را فرا گرفته وبه مردم ابلاغ مى‏كند.

همسر ابراهیم خلیل(ع)

در داستان ابراهیم خلیل سلام الله علیه همان‏گونه كه خلیل الله با فرشته‏ها سخن مى‏گوید، وبشارت ملائكه را دریافت مى‏دارد همسر او نیز با فرشته‏ها سخن گفته وبشارت ملائكه را دریافت مى‏كند.

ذات اقدس آله در زمان كهولت وپیرى خلیل الله، به او بشارت فرزندى آگاه داد. كه این بشارت الهى، به همان شكلى كه توسط ملائكه به آن حضرت، ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نیز اعلام گردید. هنگامى كه ملائكه به حضرت ابراهیم(ع) گفتند:

فبشرناه بغلام حلیم (33)

ابراهیم سلام الله علیه فرمود:

ابشرتمونی على ان مسنی الكبر فبم تبشرون (34)

آیا به من نوید مى‏دهید در حالى كه مرا پیرى رسیده است؟ حضرت این سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلكه به عنوان «استعجاب‏» گفت. معناى استعجاب آن است كه انسان به لحاظ شگفت‏انگیز بودن واقعه‏اى بادید تعجب بدان مى‏نگرد. در این جا ابراهیم خلیل(ع) عرض كرد: خدایا من نه تنها پیر شده‏ام بلكه، پیرى به سراغ من آمده است. یعنى یك وقت انسان پیر مى‏شود ودوران شیخوخت را مى‏گذراند ومى‏گوید «قد بلغت من الكبر» (35) یعنى من، به پیرى رسیدم. ولى زمانى از پیرى نیز مى‏گذرد وبه دوران فرتوتى پاى مى‏نهد كه در این حال مى‏گوید «قد بلغنی الكبر» (36) یعنى پیرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مى‏دهید؟ فرشته‏ها گفتند:

بشرناك بالحق فلا تكن من القانطین (37)

یعنى این تبشیر ما باحق همراه است وگزاف نیست، چون فرشتگان در صحبت‏حق سخن مى‏گویند ودر لباس حق حرف مى‏زنند. لذا حرف «باء» در «بالحق‏» خواه به معناى صاحبت‏باشد وخواه به معناى ملابست، مفهومش این است كه گفتار ما در لباس حق، یا در صحبت‏حقیقت است وما گزاف نخواهیم گفت وتو اى خلیل الله ناامید مباش. آنگاه ابراهیم خلیل(ع) فرمود:

و من یقنط من رحمة ربه الا الضالون (38)

حضرت در كمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت ونبوت سازگار نیست، بلكه با هدایت ورهبرى نیز سازش ندارد. بنابراین نه تنها هیچ پیامبرى ناامید نخواهد بود بلكه هیچ مؤمن ومهتدى نیز ناامید نمى‏شود.

معناى ناامیدى آن است كه انسان گمان كند به جایى رسیده است كه از خدامعاذ الله ساخته نیست كه مشكل او را حل نماید. این یاس در حد كفر است، وهیچكس حق ندارد ناامید باشد.

این خلاصه كلام بود در مورد بشارت فرشته‏ها به خلیل حق...، معادل همین برخورد با همسران حضرت نیز مطرح شده است، قرآن كریم مى‏فرماید:

و امراته قائمة فضحكت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب (39)

یعنى هنگامى كه فرشته‏ها با خلیل حق سخن مى‏گفتند همسر او نیز حضور داشت وایستاده بود وضحكى داشت‏براى «ضحك‏» در تفاسیر دو بیان آمده است، یا به معناى سرور وخوشحالى ویا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده دادیم او را به اسحاق واز پس اسحاق، یعقوب را. یعنى علاوه بر فرزند -اسحاق، بشارت نوه یعقوب هم، به تو مى‏دهیم. سپس همسر خلیل الرحمان عرض كرد:

قالت‏یا ویلتی ا الد و انا عجوز و هذا بعلی شیخا ان هذا لشی‏ء عجیب قالوا ا تعجبین من امر الله رحمت الله و بركاته علیكم اهل البیت انه حمید مجید (40)

یعنى آیا من مادر مى‏شوم در حالى كه خودم فرتوت وسالمند وكهنسالم، وهمسرم نیز پیرمردى فرتوت وكهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آیا از رحمت‏خدا وامر خدا در تعجب هستى در حالى كه رحمت‏خدا، وبركات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده وشما از این بركات عینى، بى‏شمار دیده‏اید!

عظمت زن در فرهنگ وحى از این ارزیابى روشن مى شود كه در فرهنگ وحى از زن به عظمت‏یاد شده واختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجیل، تورات وصحف خلیل الله نیز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن وبشارت آنها را دریافت كردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، وسخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردى است كه زن نیز همانند مرد در همه این صحنه‏ها سهیم بوده واگر پدر پیامبرى، با ملائكه سخن مى‏گوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد.

لذا وقتى در قرآن كریم از زنان یاد مى‏كند، مادر مریم ویا خود مریم را جزو آل عمران شمرده ودر زمره اصفیا قرار مى‏دهد. به عبارت دیگر در بین مردم جهان اینها هم مانند انبیا واولیاى خاص جزو اصفیاى الهیند. خدا در قرآن مى‏فرماید:

ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین، ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (41)

به یقین خداوند، آدم ونوح وخاندان ابراهیم وخاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى كه بعضى از آنان از بعض دیگرند، وخداوند شنواى دانا است.

كه منظور از این عمران آن عمرانى است كه پدر مریم است، نه عمرانى كه پدر موسى است چون عمرانى كه پدر موسى است اصلا نامش در قرآن كریم نیامده. بعد خداوند مى‏فرماید:

اذ قالت امرات عمران رب انی نذرت لك ما فی بطنی محررا (42)

چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده باشد.

خداوند این دو بانو را به عنوان صفوه مردم عالم، معرفى نموده است.

در نهج البلاغه نیز مى‏خوانیم كه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درباره فاطمه زهراسلام الله علیها مى‏فرماید:

«قل یا رسول الله عن صفیتك صبری‏» (43)

امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب مى‏كند: یارسول الله، این صفیه تو یعنى این بانویى كه صفوه تو، مصطفا وبرگزیده توست رحلت كرده وصبر در فقدانش براى من دشوار است.

 

 

 

حضرت از او به عنوان صفیه یاد مى‏كند یعنى صفوة الله است، مریم هم صفوة الله است، مادر مریم اهل عمران بود، یعنى عمران كه پدر مریم است‏سر سلسله این خانواده به شمار مى‏رود، و وابستگان این خانواده را آل عمران مى‏گویند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوه حقند.


 

 

1. تحریم، 10

2. انفال، 27

3. تحریم، 11

4. نازعات، 24

5. قصص، 38

6. اعلى، 1

7. فرقان، 10

8. بحار الانوار، ج 10، ص 25

9. تحریم، 12

10. اعراف، 164

11. طه، 96

12. اعراف، 175

13. انعام، 124

14. آل عمران، 137

15. آل عمران، 44

16. همان.

17. آل عمران، 37

18. آل عمران، 42 و 44

19. آل عمران، 45

20. مریم، 17 و 18

21. مریم، 19

22. آل عمران، 38

23. تحریم، 12

24. مائده، 75.

25. انبیاء، نحل، 43; و در سوره یوسف، 109 تا (نوحى الیهم)

26. نساء، 69

27. نهج البلاغه فیض، نامه 31، ص 936.

28. آل عمران، 38

29. مریم، 5 و6

30. آل عمران، 39

31. آل عمران، 41; مریم، 10

32. بقره، 260

33. صافات، 101.

34. حجر، 54.

35. مریم، 8.

36. آل عمران، 40.

37. حجر، 55.

38. حجر، 56.

39. هود،71.

40. هود،72 و73.

41. آل عمران،33 و34.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نویسنده: زهرا الف ׀ تاریخ: دو شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , theevent.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com